مادربزرگ...
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اوین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام...
من چشم خورده ام...
من تکه تکه از دست رفته ام...
▬ حسین پناهی ▬
▃ خـدایــا؛
▃ میدونـم از رگـ گردڹ بهـم نـزدیڪ تـرے
▃ اما مـڹ حـالیــم نمیشہ
▃ بغـــلم ڪن...
....
....
احـتـــیـاجـے نـیـــســت
کـــســے بـاشـہ
هـمــراه ✓
مــثـــل وقــتـے ڪہ
شـــروع ڪردم
تـــا تـــهـش تـنـهــام ✔
....
....
نَہ زَنـْگــے...
نَہ اِسْـ اِمـْ اِسْے...
نَہ پی اِمے ...
چقـَـدْ یِہویـْے تـَـنـْھـاشُـدَمْـ ...
هــــHehــه...
....
√✘ دوبـارِه شـُدَمـ پسـَر بَـدهِ✘
✘ میکـشـَمـ سیـگـار گیـرَمـ نَـدهِ✘
✘ هــوفـ ✘
✘چـون ایـن روزا حـالَمـ بَدهِ✘
✘ میـگذَرهِ وَقتـ سختــِ سختـِ ✘
✘ خـاطـِرهِ هـا تَلـخِ تلـخ✘
✘ نیسـتـ خیـالِتـ تَختـِ تَختـ✘
✘دودمیکُنـمـ نَخ بـِه نَخ✘
یکی از روزهای چهل سالگیت
در میان گیر و دار زندگی ملال اورت
لابه لای البوم عکس هایت
عکس دختری مومشکی را پیدا میکنی
زندگی برای چند لحظه متوقف می شود
و قبض برق و آب برایت بی اهمیت
تازه می فهمی
بیست سال پیش
چه بی رحمانه
او را
در هیاهوی زندگی جا گذاشتی!!
یغما گلرویی
#
از وقتی رفته هر شب هر هفته خوابشو میبینم من...
با این آرزو که برگرده به راهش میشینم من...
سردو غمگینم اشکام میریزه بیرون ی لحظه...
نمیخوام این دنیارو...
دل من گریه نکن طاقت ندارم...
نیستش که سر رو شونش بذارم...
دل من آروم بگیر میدونم سخته...
باید باور کنی اون دیگه رفته...
....
ﮔــﺮ ﺳـﯿﻨﻪ ﺷــﻮﺩ ﺗﻨــگـ...
ﺧــﺪﺍ ﺑـﺎ ﻣــﺎ ﻫــﺴﺖ...
ﮔــﺮ ﭘـﺎﻯ ﺷــﻮﺩ ﻟﻨــگـ...
ﺧـــﺪﺍ ﺑـﺎ ﻣـﺎ ﻫــﺴﺖ...
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑــﻪ ﺣـﺮﯾــﻢ ﻋﺸــــﻖ ﺑﺴـــﭙﺎﺭﻭ ﺑـــﺮﻭ...
ﻓــﺮﺳﻨـــﮓ ﺑـــﻪ ﻓـﺮﺳﻨـــﮓ...
...ﺧـــــــــﺪﺍ ﺑـﺎ ﻣـﺎ ﻫـﺴﺖ...
....